کد مطلب:227803 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

در زمان مأمون
«مأمون» در میان خلفای بنی عباس از همه داناتر و مكارتر بود. از فقه و علوم دیگر آگاهی داشت؛ چنان كه با برخی از دانشمندان به بحث و مناظره می نشست. او در عیاشی و فسق و فجور و اعمال شنیع دیگر از سایر خلفا هیچ كم نداشت، اما از آنان محتاط تر عمل می كرد و عوام فریب بود.

همنشینی و صمیمیت و همدمی مأمون با «قاضی یحیی بن اكثم» كه مردی رذل و كثیف و فاجر بود، بهترین گواه بر بی دینی و فسق مأمون است. اسفبارتر آن كه مأمون مقام «قاضی القضاة» امت اسلامی را به «یحیی بن اكثم» واگذار نمود و در امور مملكتی با او مشورت می كرد.

مأمون می كوشید با برخی از كارها، شیعیان و طرفداران امام را به خود علاقه مند سازد؛ مثلا از شایسته تر بودن امیرمؤمنان علی علیه السلام برای



[ صفحه 42]



جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله سخن می گفت و دشنام و لعن به معاویه را رسمی كرد و فدك را كه از فاطمه زهرا علیهاالسلام غصب شده بود، به علویان بازگرداند و با علویان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان می داد. [1] .

اصولا مأمون با توجه به رفتار هارون و جنایات او و اثر سوء آن در روحیه ی مردم، می خواست زمینه های انقلاب و شورش را از بین ببرد و آن ها را راضی نگه دارد، تا بتواند بر مركب خلافت سوار باشد.

مأمون پس از آن كه برادرش امین را نابود كرد و بر مسند حكومت تكیه زد، در شرایط حساسی قرار گرفت، زیرا موقعیت او به ویژه در بغداد كه مركز حكومت عباسی بود و در میان طرفداران عباسیان كه خواستار امین بودند و حكومت مأمون در مرو را با مصالح خود منطبق نمی دیدند، سخت متزلزل بود.

از سوی دیگر، شورش علویان، تهدیدی جدی برای حكومت مأمون محسوب می شد؛ چنان كه در سال 199 هجری «محمد بن ابراهیم طباطبا» از علویان محبوب، به دستیاری «ابوالسرایا» قیام كرد و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز قیام هایی داشتند و از ضعف حكومت استفاده كرده، بر برخی از شهرها مسلط شدند.

مأمون با كوشش بسیار توانست بر این آشوب ها پیروز شود و از آن جا كه ممكن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند، همان گونه كه در



[ صفحه 43]



ابتدای كار بنی عباس هم داعیان عباسی برای سرنگونی بنی امیه از همین علاقه ی ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان علی علیه السلام استفاده كرده بودند، مأمون تاكتیكی اندیشید و به فكر افتاد كه با طرح واگذاری خلافت یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند امام رضا علیه السلام، پایه های لرزان حكومت خود را تثبیت كند.

پیداست كه تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام، فقط یك تاكتیك حساب شده ی سیاسی بود، وگرنه كسی كه برای حكومت، برادر خود را به قتل رسانده بود و در زندگی خصوصی از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت، ناگهان چنان دیانت پناه نمی شود كه از خلافت و سلطنت بگذرد. بهترین شاهد مكر و تزویر مأمون، نپذیرفتن پیشنهاد از سوی امام بود؛ چرا كه اگر مأمون در گفتار و كردار خود صادق بود، هرگز امام كه به حق شایسته ی آن مقام بودند، طفره نمی رفتند، امام رضا علیه السلام به مأمون فرمودند: قصد تو از این كار این است كه مرد م بگویند علی بن موسی از دنیا روی گردان نیست؛ این دنیاست كه بر او اقبال نكرده؛ آیا نمی بینید كه چگونه به طمع خلافت، ولیعهدی را نپذیرفته است. [2] .


[1] الامام الرضا، محمدجواد فضل الله، ص 91.

[2] بحارالانوار، ج 49، ص 129.